چکیده:
نقاشی ایرانی که با عنوان نگارگری شناخته شده است، بیشتر دارای مضامینی عاشقانه - عارفانه و مذهبی است این مضامین برگرفته از شعرها و نثرهاي ادبی میباشد که با خلاقیت هنرمند ایرانی عناصر اصلی آن به تصویر در آمده است.
نخستین چیزی که در بررسی آثار ادبی و هنری نظر ما را به خود جلب میکند صورت عینی و مادی آن است. شعر و ادبیات از دیر باز متوجه خواستهای متعالی بشر در زمانها و مکانها بوده که در اشعار شاعرانی چون سعدی جاودانه شده و عنوان شعر جهانی به آن اطلاق گردید.
شعر یوسف و زلیخا از بوستان سعدی که توسط هنرمند نقاش کمالالدین بهزاد ترسیم شده است، نمونه خوبی برای بیان ارتباط بین شعر و نقاشی میباشد. بدین ترتیب که سعدی شاعر بزرگ ایرانی این داستان قرآنی را با تخیّل و ذهنیات خود به صورت عناصر لفظی بیان کرده و بهزاد این شعر را با توجه به اعتقادات و برداشتهای ذهنی خود با عناصر بصری به تصویر کشیده است. زبان شعر از معنا مایه میگیرد به همین دلیل اسباب ایجاد شعرْ مبنایی معنایی دارد و نقاش هم در استفاده از شعر علاوه بر جنبههای معنایی به جنبهی نمادین و استعاری آن نیز توجه مينمايد.
کلید واژه:
ادبیات، شعر، قصه، عناصر بصری و لفظی، تخیّل، نگارگری
مقدّمه:
پیوند بین نقاشی ایرانی و ادبیات را ميتوان به وفور در آثار هنرمندان نقاش ديد. بدين جهت در اين مقاله به بررسی تطبیقی یکی از شاهکارهای نقاشی ایرانی با عنوان «یوسف و زلیخا» اثرکمالالدین بهزاد و شعر شاعر بزرگ سعدی با همین عنوان پرداخته شده است تا بیان گردد که این پیوند در چه زمینه و با چه عنصری «لفظی یا بصری» در هنر نقاشی پدیدار گردیده است؟ و آيا هنرمند نقاش در این اثر تمامی عناصر شعر را جزء به جزء، به عنصر بصری و عینی تبدیل نموده یا مفهومي کلی از شعر را به عنوان موضوع انتخاب کرده و سپس تخیّلات و برداشتهای ذهنی خود را با آن در آمیخته است؟ و دیگر اینکه نقاش مضمون «عاشقانه - عارفانه» را چگونه به تصویرکشیده است؟
شايان ذكر است برداشتهاي شخصي اینجانب نیز در موضوعات تطبیقی شعر و نقاشی بوده كه در حد توان بیان گرديده است.
ضمنا موارد زير در انتهای مقاله آورده شده است:
1- شعر سعدی و اثر کمالالدین بهزاد.
2- تعاریف لغات و توضیحات بیشتر با ارجاع به منبع.
3- تصاوير و توضيح پروژه عملی با عنوان تجلي عاشورا در مخلوقات با دیدی امروزی و توجه به مبانی نقاشی ایرانی.
اما در مقام عذرخواهی از استاد گرامی جناب آقای دکتر ضرغام به جهت کاستیهای آن و جلب راهنمای و ادامه بذل محبت ایشان از خواجه مدد میگیرم:
به کوی میکده گیران و سرفکنده روم چرا که همینشرم آیدم زحاصل خویش
ادبيات و شعر
هر مفهومي كه از ادبيات در ذهن داشته باشيم در جستجوي بيروني خود براي يافتن عين مرتبط با آن مفهوم خواهناخواه به آثار ادبي، اعم از شعر و نثر ميرسيم يعني غزل، رباعي، رمان، داستان و… كه همگي عين ادبي يا مصداق خارجي مفهوم ذهني ادبياتاند. پس براي شناخت ماهيّت ادبيات بايد سراغ همان مصداقهاي خارجي ادبيات رفت. در بررسي هر شعر يا هر نثر به عنوان يك اثر ادبي با يك پديدهي هنري، نخستين چيزي كه نظر ما را به خود جلب ميكند صورت مادي يا شكل عيني آن است.
ادبيات هنري لفظي است و پديدهايي را خلق ميكند كه خود معنادار هستند. "اما شعر در ادب فارسي كلامي موزون و خيالانگيز و در عرف مردم كلامي موزون و مقفي، است و الفاظ مهمل و بيمعني را هر چند كه داراي وزن و قافيه باشند شعر نميشمارند. شعر بر درونه «محتوا» زبان استوار است و زبان شعر از معنا مايه ميگيرد و اين چنين است كه شعري جهاني ميشود. «شعر جهاني» به اشعاري گفته ميشود كه از خواستهاي متعالي بشر در همهي زمانها و مكان ها سخن ميگويد و موضوعاتي كه انسان در هر مكان و زمان به آن نيازمند است و براي هميشه در تاريخ ادبيات ملتها جاودانه خواهد بود مثل اشعار مولانا حافظ و سعدي و... ." (شميسا، 1381، ص212)
چنانچه بخواهيم شعر يوسف و زليخا را در حيطه انواع ادبي مورد بررسي قرار دهيم اين شعر از نوع «قصّه» است." قصّه معناي دوگانهاي دارد و از ريشه «قص يقص قصاً» به معني «كوتاه كردن» است كه مخصوصاً در مورد«مو» به كار ميرود. «قص الشعر» يعني مو را بريده و كوتاه كرد و لذا حافظ ميگويد:
معاشران گره از زلف ياد باز كنيد شبي خوش است بدين قصّهاش دراز كنيد"(شميسا، 1381، ص213)
اين لفظ«قصّه» در قرآن نيز به كار رفته و داستان يوسف (ع) «احسن القصص» خوانده شده است. «يوسف و زليخا» از جمله قصص قرآني است كه سعدي در بوستان خود قسمتي از اين قصهي بزرگ را با زبان شعر بيان كرده و بعدها كمالالدين بهزاد اين شعر زيبا را به تصوير كشيده است.
"هدف از قصّه ارائه انديشهي عرفاني (1)يا اخلاقي، است مانند داستان منطقالطير عطّار كه ميتوان آن را معادل نوول انديشه (thenorel of Ideas) محسوب داشت و گاهي قصّهها به صورت مجموعهاي از ماجراهاي گوناگوناند و جنبه سرگرم كنندگي دارند مانند هفتپيكر نظامي كه در اين صورت معادل نوول حوادثند (Thenave ofIndertdn) صحنهها در قصّه كنار هم مجموعاً مانند يك پرده نقاشي يا صحنه مينياتور است بدين معني كه هم دنيا به صورت سهلالوصولي در دسترس است و هم موقعيتها و مكانها و زوايا در يك سطح كنار يكديگر قرار گرفتهاند.
عناصر قصّههاي ايراني:
1- دايهيي كه در بين عاشق و معشوق به صورت پنهان ارتباط ايجاد ميكند.
2- كودكي كه رمز مرگ، نابودي، جادو و مخاطرات است و قهرمان در تعقيب آن به قصر جادوگر ميرسد و مكان معشوق را مييابد و گاهي به جاي گور جانوران ديگر مثلاً آهو عمل هدايت جادويي را برعهده دارند.
3- صحنهيي از بزم دختران در دشت و باغ
4- درويشي«نمايندهي نيروهاي عيني» يا جوانمردي به قهرمان كمك ميكند گاهي به جاي درويش سخن از يكي از اوليا الله يا پيغمبر (ص) «ورقه و گلشاه» با حضرت علي (ع) يا خضر است.
5- صحنهي كه در آن قهرمان به لباس مبدّل در ميآيد.
مبلغ قابل پرداخت 69,000 تومان