فروش آنلاین مقالات دانشجویی، پروپوزال، پروژه، گزارش کارآموزی و کارورزی، طرح کسب و کار، طرح توجیهی کارآفرینی ، بروشور، پاورپوئینت و...

محل لوگو

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 145
  • بازدید دیروز : 60
  • بازدید کل : 673198

مقاله66_بررسی شاهنامه فردوسی120 ص


مقاله66_بررسی شاهنامه فردوسی120 ص

فصل اوّل : دانای توس

شاهنــامه

 

فصل دوّم : علوم بلاغی

 

فصـل اوّل

 

دانای توس

 

 

حکیم ابوالقاسم فردوسی از ستارگان درخشان ادب و فرهنگ ایران است که با آفرینش اثر هنری خویش « شاهنامه » در میان مردم ، شهرتی جهانی یافت . وی در سـال 329 یـا 330 هـ . ق در قـریه ی « پاژ » از ناحیه ی تابران توس پا به جهان هستی نهاد و در سال های 411 تا 416 هـ. ق چشم از جهان فرو بست و متجاوز از هشتاد سال عمر کرد .

فردوسی متعلّق به طبقه ی دهقانان بود. دهقانان طبقه ای از مالکان حدّفاصل میان طبقه ی کشاورزان و اشراف درجه ی اوّل بوده و صاحب مقام و امتیاز اجتماعی خاصّی بودند .

زندگانـی ایـن دسته در کـاخ هایی که در زادگاه خود داشتـند می گذشت و تا حـدود حمله ی مغول به تدریج بر اثر فتنه ها و آشوب ها و تضییقات گوناگون از بین رفتند . اینان در حفـظ نژاد و نسـب و تاریـخ و رعایـت آداب و رسـوم ملّـی ، تعـصّب و سختگیـری خـاص می کردند .[1]

ظاهراُ بین سی و پنج تا چهل سال بیشتر نداشت که دقیقی شاعرحماسه پرداز و هم ولایتی او که نظم روایات ملّی ایران را چند سال پیش آغاز کرده بود ، در سنّ جوانی به دست غـلامش کشته شد . طبع خداداد و قریحه ی خلّاق و گشاده زبانی و وسعت اطلّاع فردوسـی ، آرزوی به نظم درآوردن شاهنـامه را پیوستـه در وی تقویـت می کـرد و او را به تکـاپو در جـهـت نـظم داستان های شاهنامه برمی انگیخت . وی از روی خداینـامه ی مـنثور که دربرگیـرنده ی تاریـخ شـاهان قدیم ایران بود و به امر ابومنصور محمد بن عبدالرّزاق توسی فراهم آمده بود ، سرودن شاهنامه را آغاز کرده ، با دقّت و امانتداری بسیار آن داستان هـای منثـور را به نظم در می آورد و هرگاه فرصتی می یافت به بیان اندیشه های خود در زمینه های مختلفی چون پندو اندرز، ستایش خرد و خردمندی و راستی و نیکی نیز می پرداخت .

پس از سرودن بیش از دو ثلث کتاب ، محمود غزنوی به جای پدر نشست . فردوسی که بر اثر مرور زمان و خشکسالی های پیاپی املاک خود را از دست داده بود ، در اواخر عمر بر اثر تنگدستی یا به دلیل بقای کتاب خود به این اندیشه افتاد که شاهنامه را به نام محمود کند امّا نظر بر این که شاهنامه اثری ایرانی محسوب می شد و به کام ترکان تلخ می آمد و فردوسی شیعه مذهب و محمود سنّی بود و نیز به سبب شعر ناشناسی محمود و حسد حاسدان ، این کتاب مقبول طبع سلطان غزنه واقع نشد و قدر کار بزرگ استاد توس را ندانست . از این رو سال های آخر عمر را در تنگدستی گذراند و سرانجام در سال 411 هـ .ق هجری درگذشت .

فردوسی در آغاز داستان بیژن و منیژه که آن را در روزگار جوانی سروده ، از « یکی مهربان » که در سرای خود داشته و « راوی این داستان از دفتر باستان » بوده ، سخن می گوید که برخی برآنند وی همسر شاعر بوده است :

شبی چون شـبه روی شسته به قیـر نه بهـرام پیـدا نه کیـوان نه تیـر (5/6)

نـبـد هـیـچ پیـدا نـشیـب از فـراز دلـم تنـگ شـد زان درنگ دراز

بدان تنـگی انـدر بجستـم ز جـای یکی مهـربان بـودم انـدر سـرای

خروشـیـدم و خواستـم ز و چراغ برفـت آن بـت مـهربـانم ز بـاغ

مرا گفـت شمعت چـبایـد هـمـی شب تـیره خوابـت بیـاید همـی (5/7)

«حکیم نامور توس ، مدّت سرودن شاهنامه را سی و پنج سال ذکر می کند :

سـی و پنـج سـال ازسـرای سپنج بـسی رنـج بـردم بـامید گنج

چـو بـر بــاد دادنــد رنـج مـرا نبـد حـاصـلی سـی و پنـج مرا

(9/381- 382حاشیه)

نیز بر اساس نسخه هایی از شاهنامه مدّت به نظم درآوردن شاهنامه سی سال ذکر شده است :

بسی رنـج بـردم دریـن سـال سی عجـم زنـده کردم بدین پارسـی[2]»

فردوسی شاعری است یکتاپرست و یزدان شناس و شیعی مذهب که خود بارها در شاهنامه به این اعتقاد خویش افتخار می کند و در مقـدّمه ی کتـاب پس از سـتایش پیامـبر اسلام ، دلبستگی و شیفتگی خویش را به خاندان پیامبر آشکار می کند :

بگـفـتـار پیغـمــبرت راه جــوی دل از تیــرگیـها بدیـن آب شوی

گواهی دهم کاین سخنها ز اوست توگویی دوگوشـم پر آواز اوسـت

که من شـهر علمم علیّم در است درست این سخن قول پیغمبراست

منـم بـنـده ی اهـل بیــت نـبـی سـتـاینـده ی خـاک پـای وصی[3]

مزار وی در توس و به قولی در دروازه ی باغ شخصی اوست که آرامگاه کنونی استاد تقریباً در همین حدود ساخته شده است .

شاهنامه

 

بدون تردید هیچ یک از آثار منظوم جهان را نمی توان یافت که همانند شاهنامه در اعماق روح و جان ملّتی اثری جاودانه گذاشته باشد . هیچ ایرانی نیست که این اثر شگرف را به دقّت خوانده و انگشت تحیّر به دندان نگزیده و از صمیم قلب ، بر روان فردوسی درود نفرستاده باشد.

« شاهنـامه که یک حماسـۀ ایـرانی اسـت درحـدود شصـت هزار بیـت دارد و گـوینـدۀ آن ، فردوسی ، که مسلّط بر تاریخ حماسۀ ملی ایران و خود چکیده و نمایندۀ جامع آن می باشد بایـد به نام پدر ادبیّات ایران ستوده شود[4] .»

شاهـنامه یا نامه ی شهـریاران ، به ظاهـر تاریخ ایـران است که از کیومـرث ، نخـستین شاه ، تا یزدگـرد شهریـار ، بازپسیـن شـاه ساسانی را در بـر می گیـرد ، امّا در حقـیقت داسـتان هـا و افسـانه های ملّی و به عبـارت بهـتر اسطـوره و داسـتان و تاریـخ است . مجموعه ی منسجمی از اساطیـر باستـانی و روایـات تاریـخ سنـّتـی و داسـتان های پـهلـوانی اسـت که سرگـذشـت اقـوام ایرانی را در چهارچوب آرمان ملّی منعکس می سازد و شهریاران و پهـلوانان نماینده ی شـخصّـیت انسان ایرانی و ایستادگی و نبرد غم و شادی او و نیک بختی و تیره روزی او به شمار می رود .

« شاهنامه حماسۀ داد و قانون است . حماسۀ مقاومت بی تزلّزل در مقابل هر چه اهریـمنی است . حس غروری که درشاهنامه هست همان اندازه که به پیروزی های مادّی تکیه دارد به پیروزی های معنوی هم پیوسته است و برای همیشه زنده خواهد ماند [5].»

شاهنامه دستآورد کوشش و جوشش فردوسی در سرتاسر زندگی است . اندیشه ، هـنر ، ادراک ، میهن پرستی ، آزادگی عامل پیدایش شاهنامه شده است ، اثری که سرشار از روح و زندگی اسـت و بازتاب شرافتمندی و سربلندی ملّتی بزرگ . مقام شعری و هنری شاهنامه به قدری بلند است که اگر از جامه ی زبان فارسی عاری و به زبان دیگری ترجمه شود ، باز کتابی بزرگ و دارای مقام هـنری بلند خواهد بود .

« شـاهنـامه مجموعه ی سـروده هایی است که در آن تصاویری از : صلح ، رزم ، بزم ، طبیعت و جنبه های گوناگون زندگـی به چشم می خـورد . فردوسـی به جهـت دسـت داشتـن برگستره ی پهناوری از واژگـان ، نمایـش حالت ها و لحظه ها را آن چنان ساده و روان بیان می دارد که گویی انسـان در جریان حوادث ، حضوری پویا و مستـمر دارد . او به وصف هایش جان می بخشد و با این که بیشتر تصاویر او از دیدگاه حماسی نقش پذیرفته و با اساطیر آمیخته اند ، با زندگـی واقعـی پیوندی تنگاتنگ و جدانشدنی دارند [6].»

 

 

 

 

فصل دوّم

 

عـلـوم بـلاغـی

 

فصاحت و بلاغت

فصاحت: در فرهنگ ها همه جا کلمه ی فصاحت معنای روشن و آشکار را می دهـد و در عربی الفصاحه به معنی الظهور و البیان است .

در میان اعراب معمول است که هر گاه کودکی واضح و بدون لکنـت زبان سخن گـوید ، می گویند: افصح الصبی (یعنی آن کودک به روشنی سخن گفت) .

در قرآن کریم در داسـتان حضرت موسـی آمـده است که موسـی در منـاجات خود با خـدا چنین می گفت : « واخی هارون هو افصح منی لساناً فارسله معی »[7]یعنی : برادرم هارون از من گشاده زبان تر است ، او را با من بفرست.

اساس فصاحت این است که سخن شیرین و روان و نزدیک به فهم بوده و برگوش شنونده خوشایند و دلپسند باشد تا بدین وسیله منظور گوینده در روح شنونده راه یافته ، در آن جایگزین گردد . زیرا معانی را از راه لفظ و سخن می توان بر ذهن مخاطب نشاند و هر قدر لفظ جذّاب تر و خوش آهنگ تر باشد ، بهتر توجه شنونده را به خود جلب می نماید.

فصاحت به معنی گشاده زبانی و چرب زبانی نیز هست . فردوسی می گوید :

جـوانـی بیـامـد گشـاده زبـان سخـن گفتـن خوب و طبـع روان ( 1 / 22 )

بلاغت : لفظ بلاغت به معنای رسائی و به کمال و غایت چیزی رسیدن می باشد .

« شمس قیس رازی » در تعریف بلاغت می گوید : « بلاغت آن است که آنچه در ضمیر است به لفظی اندک ، بی آن که به تمام معنی اخلالی راه یابد ، بیان کند و در آنچه به بسط سخن احتیاج افتد ، از قدر حاجت در نگذرد و به حدّ ملال نرساند عبدالقاهرجرجانی اصل در بلاغت را ، احساس درونی و باطنی می داند که بیشتر جنبه ی معنوی دارد.[8]»

« ابن اثیر» در کتاب « المثل السائر » می گوید : « بلاغت در لغت به معنای وصول و انتهاست و نیز می گوید : کلام را بلیغ گویند ، زیرا که به اوصاف لفظی و معنوی رسـیده است و بلاغت را شامـل الفـاظ و مـعانی می داند و معتقد است بلاغت در لفظ و معناست به شرط ترکیب و بر یک لفظ به تنهایی ، اطلاق اسم بلاغت نمی توان کرد ، در صورتی که اطلاق فصاحت ، بر یک کلمه ، بدون اشکال است.[9]»

«ابن سنان خفاجی »معتقد است که « فصاحت خاص الفاظ و بلاغت در الفاظ و معانی مشترک است[10]» . شاید وی نخستین کسی باشد که به اين تفاوت اشاره كرده است .

اكثر ادبا بلاغت را به این معنی تعریف کرده اند که معانی بسیاری را در لفظ اندک جای دهند امّا مرحوم « جلال الدین همایی » در کتاب « معانی و بیان » می گوید : « در بلاغت این شرط لازم نیست که حتماً کلمات قصار گفته باشند . البتّه معانی بسیار رادر لفظ کم جا دادن ، کمال بلاغت است و لیکن حد بلاغت نیست . بلاغت این است که جامۀ لفظ بر اندام مقصود زیبنده و رسا باشد نه کوتاه و بلند ، یعنی مقصود را در کمترین و زیباترین الفاظ بیان کند . گوینده ای که بتواند معانی بسیار را در کوتاهترین الفاظ ادا کند هنری مافوق بلاغت به خرج داده است.[11]»

کلام را وقتی بلیغ نامند که علاوه برفصاحت مطابق بامقتضای حال و مقام شنونده نیز باشد ، مثلاً در جایی که ایجاز کلمه ضرورت دارد ، اطناب و دراز گویی خلاف بلاغت است و آن گاه که باید با زبانی عامیانه سخن گفت با اصطلاحات غلیظ و لغات دور از ذهن بیان کردن ، مخالف بلاغت می باشد ، هرچند تمام کلمات فصیح و صحیح بوده باشد ، بنابراین فصاحت ، شرط اصلی و اساسی بلاغت است .

کسب مقام فصاحت و بلاغت در هر زبانی مستلزم تسلّط بر لغات و اصطلاحات و کنایات وامثال آن زبان می باشد . علّت این که متون امروزی با همه شیرینی خود ، از فصاحت و بلاغت گذشتگان بی بهره است ، عدم آگـاهی و شناخـت متأخّرین از نحوه ی استعمال الفاظ و عبارات می باشد . گذشتگان ، فارسی را بهتر از ما می دانستند و ذوق اصیل آن ها چندان به زبان های دیگر آلوده نشده بود و هر کلمه و جمله را به جای خود استعمال می کردند ، به همین جهت آثاری جاودانه می ساختند . چه بسیار شاعران و نویسندگان متأخّر که نوشته ها و گفته هایشان از نظر دقّت مضامین و بدعت افکار ، عالی و شاید هم بر آثار متقدّمان ترجیح داشته باشد امّا روح ، بهره و لذّتی از آن نمی یابد و علّت اصلی این ضعف ، همان عدم رعایت فصاحت و بلاغت است.

دکتر « محمدعلوی مقدم » در باب بلاغت می گوید : « به نظر ما بلاغت عبارتست از سخنی که معنی را به طور واضح و کامل با الفاظ برگزیده بیان کند و سیاقت نظم و ترتیب در آن رعایت شود.»[12]

درقلمرو بلاغت ، چاپ اول ، انتشارات آستان قدس رضوی مشهد ، 1372 ،ج اول ، ص305 .تقسم بندی علوم بلاغی : گذشتگان ، مفاهیم معانی و بیان و بدیع را به نام علوم بلاغی می شناختند .

« عبدالقاهر جرجانی » (متوفّي 471 هـ .ق ) علوم بلاغی را با عنوان معانی بیان در دو کتاب خود : دلایل الاعجاز و اسرار البلاغه مورد بررسی قرار داد.

« سکّاکي » متوفّی (624 هـ .ق) بلاغت را در کتاب مفتاح العلوم در سه شاخه معانی ، بیان و بدیع مورد نقد قرار داده است.

« در تقسیم بندی قدما آشفتگی و اختلاف سلیقه بسیار دیده می شود ، مثلاً بحث استعاره و تشبیه را در کتاب « البدیع » ابن معتز در مقوله ی علم بدیع و در کنار تجنیس و مطابقه که از صناعات لفظی هستند ، می توان دید امّا در دوره های بعد که علم بلاغت رشد و کمال بیشتری یافته و به سه شاخه ی معانی و بیان و بدیع تقسیم شده است ، مجاز و ابواب آن در قلمرو علم معانی بررسی می شود .[13]»

به هر حال شقوق سه گانه علم بلاغت به اختصار بدین شرح است:

الف) معانی : علم به اصول و قواعدی است که با دانستن آن ، متکلّم سخن خود را به مقتضای حال و مقام بیان می کند.

ب) بیان : علم به اصول و قواعدی است که گوینده یا نویسنده با شناختن آن می تواند معنای واحدی را به صور گوناگون که از جهت درجة روشنی متفاوت است ، بیان کند . مباحث علم بیان چهار فن : تشبیه ، استعاره ، مجاز و کنایه می باشد.

ج) بدیع: دانشی است که در آن از صنایع لفظی و معنوی بحث می شود و شامل: سجع ، موازنه و ... است که باعث زیبایی و آرایش کلام می شود .

هدف علوم بلاغی:

بدون تردید ، هدف و غرض اصلی از علوم بلاغی ، در آغاز اثبات اعجاز قرآن و آگاهی بر رموز و اسرار فصاحت و بلاغت قرآن بوده است . زیرا اعجاز قرآن علاوه بر مفاهیم آسمانی آن به زیبایی لفظ و بیان آن نیز مربوط می شود امّا بعد ها که این علوم به صورت دانشی ممتاز از دیگر علوم تدوین شد ، هدف دیگری را تعقیب می کرده و در پی شناخت کلام زیبا از نازیبا و دوری از فساد ذوق و انحراف طبع شعرا و نویسندگان بوده است.

اکثر مؤلّفین علوم بلاغی ، عالم قرآن و مفسّر ، نحوی و متکلّم بوده اند و غرض اصلی علوم بلاغت را شناساندن هر چه بیشتر و بهتر اعجاز قرآن دانسـته و مصداق های اعلای بلاغت را همواره در آیات الهی می جسته اند.

 

اهمّیّت بلاغت:

بنا به اعتقاد برخی بزرگان اعجاز قرآن را می توان با آگاهی از علوم بلاغت اثبات کرد ، به طوری که ، شاید بتوان ادّعا کرد علوم بلاغی در زبان عربی با انگیزه ی شناخت اعجاز قرآن به وجود آمد و در زبان فارسی برای شناخت نظم و نثر فصحا و بلغا.[14]

از همین جهت است که « زمخشری » علوم بلاغی را از دانش های مختص به قرآن می داند و اعتقاد دارد که فقیه هر چند در احکام فقهی بر اقران خود پیشی گیرد و متکلّم در علم کلام فرد برجسته ای شود و محدّث در علم حدیث شاخصیّت یابد و شخص واعظ از حسن بصری در سخن راندن برتر شود و عالم علم نحو از سیبوبه هم نحوی تر شود ولی باید گفت که هیچ یک به حقیقتی نرسیده اند جر اینکه در علوم بلاغی که مختصّ به قرآن است ، بارع و کامل شوند.[15]

وی نیز در کتاب « تفسیر الکشّاف »خود با بصیرت شگفتی از دقایق و نکات قرآنی بحث می کند و بلاغت قرآن را نشان می دهد و از راه بلاغت اعجاز قرآن را ثابت می کند و حتّی مطالب به ظاهر متناقض قرآن را از راه بلاغت به خوبی بیان می دارد .

زمخشری راه دستیابی به حقیقت را در تسلّط بر معانی و بیان دانسته و سرآمد شدن در علوم فقه و کلام و نحو و ... را وابسته به آگاهی از این دو علم می داند .

«جاحظ » ( متوفّی به سال 255 هـ .ق) نيز اعجاز قرآن را از راه بلاغت اثبات کرده و آن را در گرو نظم و اسلوب شگفت آور قرآن می داند .[16]

همچنین « باقلانی » ( از متکلّمان مشهور اشاعره ) در کتاب « اعجاز القرآن » خود معجزه بودن کتاب آسمانی را معلول بلاغت قرآن دانسته است. وی بر این عقیده است که آیات قرآن مانند گفتار فصحا و بلغا نیست که در یک مورد ، فصیح و در مورد دیگر غیر فصیح باشد و نيز اعتقاد دارد كه قرآن از لحاظ ايجاز و اطناب و ديگر موضوعات بلاغی بر کلام بشر رجحان دارد.[17]

عبدالقاهر جرجانی اعجاز قرآن را تنها در زیبایی الفاظ و خوبی معانی ندانسته بلکه خصائص اسلوبی و نظمی قرآن را در این امر سهیم می داند . [18]

« ابوهلال عسکری » نیز معتقد است بهترین معارف پس از شناخت پروردگار آگاهی از علوم بلاغی است .[19]

بها و اعتبار بخشیدن گذشتگان به علوم بلاغی سبب آن شده است که نویسندگان و صاحب نظران بسیاری در زمینه ی بلاغت وتعلیم وتعلّم آن ، قلم فرسایی نموده و آثاری قابل توجّه و ستایش در عرصه ی ادب به وجود بیاورند.

 

بلاغت در دوره ی جاهلیّت: درباره ی وجود علوم بلاغی و آرایه های ادبی و کیفیّت آن در عصرجاهلیّت باید گفت قراین و دلایل بسیاری وجود دارد که عرب دوره ی جاهلیّت بلاغت داشته و گفتار بلیغ را از غیر بلیغ تشخیص می داده است ، از جمله‌ي این قراین :

الف) بیان قرآن در سوره هود ، آیه ی 13 : « فأتوا بعشرسور «مثله...» که پیامبر ، عرب را به معارضه قرآن فرا می خواند ، دلیل بر آشنایی عرب با علوم بلاغی است .

ب) لقب دادن اعراب به تعدادی از شاعران قوی ، خود دلیلی بر توجّه آنان به انتخاب و دقّت در الفاظ است ، از جمله :

بخشیدن لقب « مُهلهِل » به امروءالقیس به جهت کاربرد معانی دقیق و نازک در شعر یا نامیدن « مُرقّش » عمروبن سعد ، شاعر معروف قبیله‌ي قیس بن ثعلبه به مناسبت هنرنمایی در سخن و نگارگری در کلام و نیز دیگر القاب : محبّر ( زينتگر) مثقّب ( سوراخ کننده ) ، متنخّل ( غربال کننده کلمات ) [20] .

ج) استفاده شعرای جاهلی در توضیح پدیده ها از آرایه های ادبی نظیر : تشبیه ، استعاره ، تضاد و جناس.

در امر تشبیه مثلاً اسب را به پدیده های فراوانی مانند کرده اند ، از جمله آهو ، شیر ، گوزن ، گرگ ، طناب ، زنبور عسل ، تنه ی درخت و غیره مثال برای استعاره : امروءالقیس در بیت :

فقلـت له لمـا تمطی بصــلبه واردف اعـجازاً و ناء بـکلکل[21]

یعنی : به شب گفتم زمانی که طولانی شده بود و اوایل شب از اواخر آن فاصله گرفته بود . شب طولانی را به شتری تعبیر کرده که با تمام اندامش خوابیده و تکان نمی خورد .

شاعر مذکور در بیت :

مکر مفـر مقـبل مدبـر مـعاً کجلمودصخرحطه الیس من عل[22]

یعنی : اسب من حمله می کند ، فرار می کند ، به جلو وعقب حرکت می کند و ( صلابت اسب من ) مانند سنگ عظیمی است که سیل آن را از بلندی پایین انداخته باشد . شاعر بین مکر و مفر ، مقبل و مدبر ، حط و عل صنعت تضاد برقرار کرده است .

نیز همان شاعر در بیت :

کمیت یزل اللبد عن حال متنه کمـا زلــت الصـفراء بالمـتنزّل[23]

یعنی : اسب سیاه و سرخی که نمد زین او به دلیل صاف بودن پشتش می لغزد مانند بارانی است که از روی صخره ی صاف می لغزد . شاعر با ذکر کلمات یزل و زلّت و متنزّل آرایه ی جناس را ایجاد کرده است .

و) تعبیر پیامبر به هنگام شنیدن سخن خطیبان با بیان : ان من البیان لسحراً[24] دلیل بر اثر گذاری کلام اعراب بوده است.

هـ) تشکیل بازار موسمی « عکاظ » و برگزاری مسابقات ادبی دلیل توجّه آن ها به شعر و شاعری و فصاحت و بلاغت است .

«در همین مکان بود که افرادی چون نابغه ی دبیانی به داوری می پرداختند و معلّقات در همین محافل به کسب افتخار نائل می شدند و یقیناً برای ارزیابی و نقد اشعار معیارهایی وجود داشته و داوران با توسّل به آن معیارها حکم به ترجیح شعری بر شعر دیگر می نمودند[25].»

ی) در زمینه ی نثر ، مسأله متفاوت است ، زیرا مقام نثر در عرب هرگز هم پای نظم نبوده و نیز آثار قابل توجّهی از دوره ی جاهلی به ما نرسیده است امّا با وجود عدم اسناد و مدارک مورد اعتماد ، نمی توان منکر شکوفایی بلاغت و سخنوری بین اعراب جاهلی شد.

وجود سجع و موازنه و آراستگی و رمز گونگی در سخن کاهنان و نیز موزونی و آراستگی و سجعی که در خطابه ها و امثالی جاهلی مشاهده می شود ، خود دلیل توجّه عرب جاهلی به نثر و شاهدی است بر تلاش و دقّت آنها در طریق شیوایی و رسایی کلام.

با توجّه به موارد ذکر شده ، دانسته شد که عرب پیش از اسلام فصاحـت و بلاغـت داشته و پایه ی بلاغت عرب از یک سو بر پایه ی اشعار دوره ی جاهلی و سخنان خطبا و بلغا بوده است و از سوی دیگر به قرآن و علوم قرآنی گفتار پیامبر و خلفای راشدین و بزرگان دین اسلام .

 

 

[1] . ذبیح الله صفا ، تاریخ ادبیات ایران ج اول ( خلاصۀ جلد اول و دوم تاریخ ادبیات ایران ) ، چاپ سوم ، تهران ، 1362 ، ص118 .

2 . محمد دبیر سیاقی ، زندگینامۀ فردوسی و سرگذشت شاهنامه ، نشر قطره ، تهران ، 1383 ، ص41 .

3 . محمد جعفر یاحقی ، بهین نامۀ باستان (خلاصۀ شاهنامۀ فردوسی) ، چاپ چهارم ، انتشارات آستان قدس رضوی ، مشهد ، 1374، ص21 .

[4]هانری ماسه ، زندگی فردوسی ، ترجمه ی مهدی روشن ضمیر ، انتشارات کمیته ی استادان تبریز ، مهر 1350 ، ص 65 .

[5]عبدالحسین زرین کوب ، نامور نامه : در بارۀفردوسی و شاهنامه ، انتشارات سخن ، تهران 1381 ، مقدمه .

[6] . پوراندخت برومند ، فرهنگ آرایه های ادبی (بیان ) در شاهنامۀ فردوسی ، چاپ اول ، نشر دیگر ، 1380 ، مقدّمه .

[7] . سوره ی قصص ، آیه 34 .

[8] . اكبر شعباني ، تاريخ تكوين علوم بلاغي ، چاپ اول ، انتشارات سخن گستر ، مشهد ، 1383 ، ص12.

[9] . تحقیق از محمد محیی الدین عبدالحمید ، مصر ، 1358ق ، 1939 م ،ج1 ،ص69 .

[10] . ر.ک : ابومحمد عبدالله بن محمد بن سعید بن سنان خفاجی ، سر الفصاحه ، تحقیق از عبدالمتعال الصعیدی 1389 ه -1969 م ، مصر ، ص 49.

[11] . چاپ اول ، انتشارات هما ، تهران ، 1370 ، ص38.

[12]. درقلمرو بلاغت ، چاپ اول ، انتشارات آستان قدس رضوی مشهد ، 1372 ،ج اول ، ص305 .

 

[13] . محمدرضا شفیعی کدکنی ، صور خیال در شعر فارسی ، چاپ پنجم ، انتشارات آگاه ، تهران ، 1372 ، ص44 .

[14] . ابن اثیر ، همان ، ص3 .

[15] . محمود بن عمر الزمخشري ، مقدّمه ي تفسير الكشّاف ، چاپ اول ، مصر، 1354 ، ه . ق ، ص 3.

[16] . البیان والتبیین ، تحقیق از عبدالسلام محمد هارون ، چاپ دوم ، انتشارات مکتبه الخانجی مصر و مکتبه المثنی بغداد ،1380 ق-1960 م ، ج1 ، ص 383 .

 

[17]. ابی بکرمحمد بن الطیب الباقلانی ، تحقیق از سید احمد صقر ، دارالمعارف مصر ، ص 101 .

[18] . دلائل الاعجاز في علم المعاني ، چاپ سوم ، مصر ، 1366 ، ص364.

[19] .ر .ک : ابوهلال عسكري ، الصناعتين ، داراحياء الكتب العربيه ، 1371 هـ ، مقدمه ، ص 1 و ابو هلال عسکری ، معیار البلاغه ، ترجمه ی محمد جواد نصیری ، چاپ دانشگاه تهران ، تیر1372 ، ص

[20] . ر . ک : شوقي ضيف ، العصر الجاهلي ، ترجمه ي عليرضا ذكاوتي قراگزلو ، انتشارات امير كبير ، 1364 ، ص246.

[21] . همان كتاب ، ص248.

[22] . همان کتاب ، ص 248. .

[23] . همان کتاب ، ص 249 .

[24] . جاحظ ، البیان والتبیین ، ج1 ، ص249 .

[25] . اکبر شعبانی ، همان کتاب ، ص20 .


مبلغ قابل پرداخت 68,900 تومان

توجه: پس از خرید فایل، لینک دانلود بصورت خودکار در اختیار شما قرار می گیرد و همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال می شود. درصورت وجود مشکل می توانید از بخش تماس با ما ی همین فروشگاه اطلاع رسانی نمایید.

Captcha
پشتیبانی خرید

برای مشاهده ضمانت خرید روی آن کلیک نمایید

  انتشار : ۳۰ خرداد ۱۳۹۶               تعداد بازدید : 669

توجه: چنانچه هرگونه مشكلي در دانلود فايل هاي خريداري شده و يا هرگونه سوالي داشتيد لطفا ازطريق شماره تلفن (9224344837)و ايميل اعلام شده ارتباط برقرار نماييد.

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما