ارتداد در اسلام
مقدمه
در تاريخ اسلامی، عنوان ارتداد، مورد سؤ استفاده قرار گرفته و عالمان و فرزانگان بیشماری از سوی برخی عالم نماها به ارتداد متهم شدهاند. حتا برخی از فرق اسلامی يکديگر را مرتد شمردهاند. پيروان يک مکتب نيز گاهی يکديگر را به ارتداد متهم کردهاند نمونهای از اين تکفيرها را میتوانيد در کتاب طهارت، مبحث نجاست کفار و سنيان ناصبی بخوانيد که چگونه عالمان سودجوی شيعه، پيروان مکتب اهل سنت را به عنوان ناصبی، کافر و نجس دانستهاند و يا تکفيرهايی که توسط جمعی از عالمان کوته نظر اهل سنت نسبت به جامعهی شيعه صورت گرفته است.
اينک جملاتی از دونفر از فقيهان اهل سنت در مورد تکفير پيروان مکتب تشيع را مطالعه نموده قضاوت کنيد: «قال فی جواب من سأله عن السبب فی وجوب مقاتلة الشيعة و جواز قتلهم: اعلم اسعدکالله ان هؤلاء الکفرة و البغاة الفجرة جمعوا بين اصناف الکفر والبغی و العناد و انواع الفسق والزندقة و الالحاد و من توقف فی کفرهم و الحادهم و وجوب قتالهم و جواز قتلهم فهو کافر مثلهم. و سبب وجوب قتالهم و جواز قتلهم البغی والکفر معاً، اما البغی فانهم خرجوا عن طاعة الامام خلدالله ملکه الی يوم القيامة و قد قال الله تعالی: «فقاتلوا التی تبغی حتی تفیء الی امرالله» و الامر للوجوب فينبغی للمسلمين اذا دعاهم الامام الی قتال هؤلاء الباغين الملعونين علی لسان سيد المرسلين ان لايتأخروا عنه بل يجب عليهم ان يعينوه و يقاتلوهم معه، فيجب قتل هؤلاء الاشرار الکفار تابوا اولم يتوبوا ثم حکم باسترقاق نسائهم و ذراريهم.» اين عالمان اهل سنت میگويند: اين شيعيان کافر و متمرد فاسق در خود جمع کردهاند انواع کفر و تمرد و کينه توزی و فسق و زندقه و الحاد را. کسی که در کفر شيعيان و الحاد شان و وجوب قتال با آنان و جواز قتلشان ترديد نمايد او نيز مانند شيعيان کافر است. علت وجوب قتال با آنان و جواز قتلشان، سرکشی و کفر باهم است. اما سرکشی و بغی به اين جهت که آنان از اطاعت امام خارج شدهاند. خداوند فرمايد: «با آنان جنگ کنيد تا به امر خدا گردن بگذارند» و صيغهی امر مذکور در آيت شريفه برای وجوب است پس برای مسلمانان سزاوار است که هرگاه امام آنان را به جنگ شيعيان متمرد و لعن شده به زبان رسول خدا دعوت کند تأخير نکنند، بلکه بر آنان واجب است که امام و سلطان را ياری نمايند و به همراه امام با شيعيان بجنگند... پس واجب است قتل اين کفار شرور، فرقی ندارد که توبه بکنند يا نکنند سپس حکم به اسارت زنان وفرزندانشان میشود.
ارتدادمسلهی ارتداد، در کتب فقهی، عمدتاً در کتابهای طهارت، حدود و زکات مورد گفتوگو قرار گرفته است. در بحث ارتداد، توجه به مطالب آتی راه گشا و هدايت گر است:مطلب اول: مبحث ارتداد از مباحث دشوار فقه است و هيچ يک از فقيهان شيعه و سنی بر آن اتفاق نظر ندارند. يعنی، مبحث ارتداد، هم در ميان فقيهان شيعه مورد اختلاف است و هم درميان فقيهان اهل سنت.مطلب دوم: اشکالات و شبهات گوناگون فقهی، کلامی و حقوقی بر آن وارد آمده است.مطلب سوم: عالمان و فقيهان مسلمان، در حين برشمردن فرق اسلامی، مرتدان را از فرق اسلامی به شمار آوردهاند، مانند شهرستانی در «ملل ونحل» فرقههای مجسمه، مشبهه و خوارج را با آن که محکوم به ارتداد هستند، در شمار فرقههای اسلامی مذکور داشته است.
مطلب چهارم: ارتداد احکام متفاوتی دارد. در بعضی موارد توبهی شخص مرتد پذيرفته میشود و در بعضی موارد توبهی او پذيرفته نمیشود. نجاست بدن، محروميت از ارث، جدايی از همسر و مصادرهی اموال مرتد از ديگر احکام ارتداد است. اين احکام متفاوت از کجا آمده و از کدام دليل و برهان استفاده شده است؟مطلب پنجم: اصل اولی در باب ارتداد، برائت است، يعنی اصل حرمت ترتب آثار ارتداد، میباشد و هيچ کس يا هيچ مقامی حق ندارد شخصی را متهم به ارتداد نموده آثار ارتداد را جاری نمايد. الا ماخرج بالدليل.اينک مبحث ارتداد را تحت عناوين زير طبقه بندی نموده مورد کند و کار قرار میدهيم:
تعريف ارتداد:
تعريف ارتداد راغب اصفهانی درکتاب: «المفردات فی ا لفاظ القرآن» میگويد: «الارتداد و الرده الرجوع فیالطريق الذی جاء منه لکن الرده تختص بالکفر و الارتداد يستعمل فيه و فی غيره قال الله تعالی: «ان الذين ارتدوا علی ادبارهم» و قال: «يا ايهالذين آمنوا من يرتد منکم عن دينه» و هوالرجوع من الاسلام الی الکفر و کذلک، من يرتدد منکم عن دينه فيمت و هو کافر» راغب اصفهانی معتقد است که منظور از ارتداد و بازگشت به عقب، برگشت از اسلام به کفر است.
احمد بن محمد المقری در «المصباح المنير» میگويد: «ارتدالشخص رد نفسه الی الکفر والاسم الرّدة» طريحی در مجمع البيان گفته است: «المرتد من ارتد عن الاسلام الی الکفر و هو نوعان فطری وملی.. و الردة بالکسروالتشديد اسم من الارتداد، و اصحاب الردة علی ما نقل کانوا علی صنفين: صنف ارتدوا عن الدين و کانو طائفتين احدهما اصحاب مسيلمة والاخری ارتدوا عن الاسلام و عادوا الی ماکانوا عليه فیالجاهلیة... و النصف الثانی لم يرتد واعن الايمان و لکن انکروا فرض الزکوة وزعموا ان «خذ من امالهم» خطاب خاص بزمانه(ص)»
مرتد کسی است که از اسلام به کفر برگشته باشد. مرتد بر دو قسم است: مرتد فطری و مرتد ملی... و کلمه رِدَّه با کسر و تشديد اسم ارتداد است. اصحاب رده بر اساس آنچه که نقل شده بر دو قسم بودهاند: گروهی که از دين برگشتهاند آنان دو طايفهبودهاند. طايفهی اول اصحاب مسيلمهی کذاب بودند و طايفهی دوم کسانی بودهاند که از اسلام برگشته و به رفتار زمان جاهليت خود پيوستهاند. گروه دوم کسانی که از دين وايمان برنگشته بودند اما وجوب زکات را منکر شده بودند و اعتقاد داشتند که خطاب قرآن «خذ من اموالهم صدقة» اختصاص به زمان رسول خدا داشته است.
ارتداد از ديدگاه قرآن
آيتالله موسوی اردبيلی میگويت: «به نظرما «ارتداد در قرآن» با «ارتداد در روايات» متفاوت است. ارتداد در زمان پيامبر که آيات قرآن ناظر به آْن است، با ارتداد در زمان امام باقر و صادق و رضا(ع) که روايات ناظر به آن است، تفاوت دارد.
ارتداد در صدر اسلام، ارتداد و بازگشت از دين بود، شخص مسلمانی پس از گرايش به اسلام، مشرک يا مسيحی يا يهودی میشد، در اين دوره ارتداد فکری مطرح نبود. ارتدادها معمولاً با انگيزهی سياسی يا اقتصادی يا قومی همراه بود؛ مثلاً برخی از اشخاص در برابر وجوب زکات مقاومت کرده و برای آن که زکات نپردازند، از اسلام برمیگشتند (نظير برگشت از گروه يا حزب يا اتحاديه و ...) يا به خاطر خلافی که مرتکب شده بودند؛ بايد قصاص میشدند، برای آن که از حکم قصاص بگريزند، از دين خارج میشدند. يا رئيس قوم و قبيلهای به يکی از دو انگيزهی فوق يا انگيزهی ديگری از اسلام خارج میشد، همهی افراد قبيله به تبعيت از او از اسلام روگردان میشدن. قبايل بنو حنفيه، بنو مدلج، و بنو اسد به خاطر خروج رئيس قبيله از دين، همگی از دايرهی اسلام خارج شدند.
ابو حمار رئيس بنو مدلج پس از آن که مسلمان شد، ادعای نبوت کرد و از اسلام خارج شد و افراد قبيله به پيروی از او مرتد شدند. مسيلمهی کذاب رئيس بنو حنفيه با ادعای نبوت از دين خارج شد و همهی افراد قبيله به تبعيت از او مرتد شدند. بعضی از افراد هم برای فرار از جهاد مرتد میشدند. به عنوان نمونه پيامبر اکرم، عبدالله بن جحش را به فرماندهی گروهی برای سريهای اعزام کرد، ولی به او دستور داد حکم مأموريت را در فلان نقطه مطالعه کن و به هر آن چه در آن نامه آمده عمل کن. عبدالله به مکان مورد نظر نامه را بازکرد، مأمورشده بود که به اطراف مکه برود، اما اطرافيان خود را برای رفتن مجبور نسازد، هرکه مايل بود با او برود و هرکه مايل نبود بازگردد. عبدالله اعلام کرد که هرکس آمادهی شهادت است همراه من حرکت کند. از هفت يا نه يا دوازده نفری که همراهش بودند، جز دو نفر به نامهای سعد بن ابی وقاص و ربيعه که بازگشتند، بقيه او را همراهی نمودند. وقتی آن دو بازگشتند، آيت مبارک سورهی بقره نازل شد که در بخش آيات مذکور خواهد شد.
در زمان ابوبکر نيز هفت طايفه زکات ندادند و مرتد شدند.يک طايفه هم در زمان عمر مرتد شدند. جريان از اين قرار بود که شخصی به نام «جبله» از اعيان و اشراف، لباس احرامی نفيسی خريداری کرد و به مسجدالحرام آمد. پس از طواف که در گوشهای از مسجد نشسته بود، عربی بيابانی هنگام عبور از کنار او بی توجهی کرد و لباس او را آلوده و کثيف نمود. جبله، ناراحت شد و با چوب دستی که در دستش بود، چند ضربه به او زد. عرب بيابانی چيزی نگفت و رفت ولی پس از طواف با خليفه عمر بن خطاب رو به رو شد و به او شکايت کرد. خليف جبله را احضار کرد و ماجرا را جويا شد و او اقرار کرد که باچوب دستیاش چند ضربه به او وارد کرده است. مرد عرب خواستار قصاص شد و هرچه جبله از او خواست که از قصاص صرف نظر کند و در مقابل پولی از او دريافت کند، نپذيرفت. خليفه نيز حاضر نشد از قصاص صرف نظر کند مگر آن که مرد عرب رضات دهد و از اجرای قصاص چشم بپوشد. جبله که به سختی ناراحت بود از مرد عرب برای اجرای قصاص چند روز مهلت گرفت، از اين مهلت استفاده کرد و برای گريز از حکم قصاص، به شامات رفت و گفت: «من دينی را که درآن مرد عرب بيابان گردی جز به قصاص من راضی نمیشود، نمیخواهم» بدين وسيله از اسلام روگردان شد.
نمونهی ديگر، روزی پيامبر اکرم(ص) هنگام موعظهی مردم، از منافقی نام برد. شخصی پشت سر پيامبر گفت: اگر سخن پيامبر صحيح باشد، من از خر پستترم. مردی به نام عامر اين سخن را شنيد و به او گفت: سخن پيامبر درست است و تو واقعاً از خر پستتری. عامر نزد پيامبر آمده ماجرا را تعريف کرد. پيامبر او را خواست و از او نيز ماجرا را سوال کرد ولی آن شخص گفتهی عامر را انکار کرد. پيامبر از آنان خواست بر سخن خويش سوگند ياد کنند. آن مرد به دروغ قسم ياد کرد که من پشت سر پيامبر چنين سخنی نگفتهام. عامر برای سوگند برخواست و پس از آن دعا کرد که پروردگارا! اگر او چنين سخنی را بر زبان رانده مرا تأييد کن. پيامبر و اصحاب آمين گفتند. جبرييل آمد آيهای نازل شد و عامر را تأييد کرد و کذب آن شخص برملا شد. پس از رسوا شدن، اقرار کرد ولی توبه نمود و پيامبر توبهاش را پذيرفت.
خلاصهی سخن آن که ارتداد در صدر اسلام، مواردی از اين قبيل بوده است. در هيچ يک از آيات ارتداد، احکام ارتداد بيان نشده و تنها سخن از وعيد عذاب آخرت است. بنابراين در پاسخ به پرسش کسانی که میگويند: احکام ارتداد که در فقه مطرح است، از کدام يک از آيات استفاده میشود؟ میگوييم: احکام ارتداد از روايات استفاده میشود نه از آيات قرآن. و سرّ اين که احکام ارتداد در قرآن بيان نشده، ظاهراً همان نکتهای است که يادآورد شديم که ارتداد در قرآن غير از ارتداد در روايات است. ارتداد در صدر اسلام، ارتداد فکری نبوده، بکله ارتداد سياسی، اقتصادی يا قومی و قبيلهای بوده است.» از گفتار آيتالله موسوی اردبيلی چندنکته قابل دريافت است:
نکتهی اول آن که: احکام ارتداد از قرآن مقدس استفاده نمیشود؛ بلکه از روايات بهره میشود. گو اين که مسلمانان دو نوع دين يا دو گونه متن دينی دارند.
نکتهی دوم آنکه: ارتدادی که در قرآن مطرح شده عنوان سياسی، اقتصادی و اجتماعی داشته است نه اعتقادی و فکری. بنابراين سازندگان روايت از مشابهت لفظی استفاده نموده احکام جديدهی را در مفهوم واژهی ارتداد جای دادهاند و به منظور رفع حاجات خود بدان متوسل شده مخالفان خود را سرکوب کردهاند و الا معنا و مفهوم ارتداد در روايات غير از مفهوم آن در آيات قرآن است.نکتهی سوم آنکه: ارتداد مذکور در قرآن آثار سياسی و اجتماعی داشته و مخل به نظم جامعه بوده است در عين حال، به عنوان عمل مجرمانه تلقی نشده و کسی به اتهام ارتداد به مجازاتهای سخت و خشن و خود ساختهی راويان محکوم نشده است.مطاله و بررسی آيات
در قرآن مقدس، هفت آيت از مسألهی ارتداد گفت و گو نموده و احکامی را مقرر داشته و هوشدارهای لازم را دادهاند. آيات شريفه را با دقت مورد مطاله قرار میدهيم و ديدگاه قرآن مقدس را در بارهی ارتداد به دست میآوريم. آيات شريف عبارتند از:
۱_ آيت ۲۱۷، سورهی بقره: «و لا يزالون يقاتلونکم حتی يردو کم عن دينکم ان استطاعوا و من يرتدد منکم عن دينه فيمت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فیالدنيا والاخرة و اولئکه اصحابالنار هم فيها خالدون.» هماره با شما در حال جنگ خواهند بود تا شما را از دين تان بازگردانند و کسی که از شما مسلمانان از دين خويش بازگردد و بميرد کافر است. چنين اشخاصی اعمالشان در دنيا و آخرت باطل میشود. آنان اصحاب آتش و هميشه در آن جای خواهند داشت.
میگويند: شأن نزول اين آيت، ماجرای عبدالله جحش است که به سريهای در اطراف مکه اعزام شد. پس موضع آيت شريفه ارتباطی با ارتداد فکری و عقيدتی ندارد.
۲_ آيت ۲۱ سورهی مائده: «يا قوم ادخلوا الارض المقدسة التی کتب الله لکم و لا تردوا علی ادبارکم فتنقلبوا خاسرين» ای بنی اسرائيل به سرزمين مقدس که خداوند برای شما قرار داده است وارد شويد و به سرزمين مصر برنگرديد که گرفتار خسران میشويد.
اين آيت مبارک مربوط به قوم موسی است وقتی که دستور ورود به سرزمين مقدس به آنان داده شد آنان تمرد کردند. آيت مبارک آنان را از بازگشت به وطن سابقشان برحذر میدارد. بنابراين اين معنای ارتداد اصلاً ارتباطی به بازگشت از ايمان و عقيده ندارد؛ بلکه سخن از بازگشت به وطن و سرزمين آبا و اجدادی است.
۳_ آيت ۵۴ سورهی مائده: «يا ايهاالذين آمنوا من يرتد منکم عن دينه فسوف یأتیالله بقوم يحبهم و يحبونه اذلة علی المؤمنين اعزة علی الکافرين يجاهدون فیسبيلالله و لا يخافون لومة لانهم ذلک فضلالله یؤتيه من يشأ ولااله واسععليم.» در اين آيت نيز سخن از ارتداد فکری و عقيدتی نيست؛ بلکه منظور اين است که اگر شما از جامعهی مسلمانان خارج شويد خداوند مردمانی را میآورد که خدا را دوست بدارند و در راه خدا جهاد و مبارزه نمايند و از هيچ سرزنشی نترسند...
۴_ آيت ۱۰۶ سوره نحل: «من کفر بالله من بعد ايمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالايمان و لاکن من شرح بالکفر صدراً فقليهم غضب من الله و لهم عذاب عظيم.» آيت شريف در بارهی ياسر، سميه، عمار و بعضی ديگر از اصحاب و ياران پيامبر است که پس از هجرت آن حضرت به مدينه، از جانب مشرکان مکه دستگير شده مورد آزار و شکنجه قرار گرفتند. عمار نتوانست در برابر شکنجهها تحمل کند و به خواست شکنجهگران که سب رسول خدا و ستايش از بتهای مشرکان بود، تن داد. وقتی که آزاد شد به مدينه خدمت رسول خدا رسيد و ماجرا را تعريف کرد. حضرت پرسيد: زمانی که دشنام دادی در قلبت چه گذشت؟ عرض کرد: قلباً ناراحت بودم. آيت شريفه نازل شد و او را تبرئه کرد. اين آيت هم مربوط به ارتداد فکری و عقيدتی نيست. يعنی اگر کسی نسبت به بعضی از عقايد اسلامی شک کند و يا اعتقاد غير اسلامی پيدا کند، آيت مورد نظر شامل موضوع نمیشود.
۵_ آيت ۸۶ سورهی آل عمران: «کيف يهدی الله قوماً کفروا بعد ايمانهم و شهدوا ان الرسول حق جائهم البيتات والله لا يهدی القوم الظالمين.» چگونه خداوند قومی را هدايت کند که بعد از ايمان آوردن و شهات دادن به حقانيت رسول و اين که رسول خدا با دلايل و بينات به سوی آنان آمده، کفرورزند. خداوند مردمان ظالم را هدايت نمیکند.
۶_ آيت ۱۳۷ سورهی نسأ: «ان الذين آمنوا ثم کفروا هم آمنوا ثم کفروا ثمازدادوا کفراً لم يکن الله ليغفرلهم و لا ليهديهم سبيلا شرالمنافقين بان لهم عذاباً اليما.» مقصود از آيت شريفه اين است که جمعی مسلمانی را بازيچه قرار دادهاند و با تشکيل حزب، گروه و دسته، روزی مسلمان میشوند، فردا کافر میگردند، دوباره مسلمان میشوند، بار ديگر کفر میورزند. چنين رفتاری ارتداد سياسی است نه فکری و اعتقادی.
7_ آيت ۷۴ سورهی توبه: «يحلفون بالله ماقالوا و لقد قالوا کلمة الکفر و کفروا و بعد اسلامهم و هموا بمالم ينالوا و مانقموا الا ان اغنيهم الله و رسوله من فضله فان يتوبوا بک خيراً لهم وان يتوبوا بيعذبهم الله عذاباً اليماً فیالدنيا والآخرة و مالهم فیالارض من ولی و لايضر.» آيت مبارک مربوط به ماجرای عامر و شخصی است که پشت سر رسول خدا بدگويی کرده بود و سرانجام با نزول اين آيت دروغش آشکار گشت و خود نيز اعتراف نمود، که قبلاً توضيح داده شد.
از مطالعهی آيات شريفهی قرآن مطالب زير قابل استناط است:
_ در قران مقدس آيتی که به طور اجمال يا تفصيل احکام ارتداد و حد ارتداد را بياان کند وجود ندارد؛ بلکه ارتدادها در صدر اسلام و هنگام نزول قرآن، معمولاً دارای انگيزهی سياسی، مادی يا فرقهای بوده که به صورت دسته جمعی صورت میگرفته است. ارتداد در آن ايام حالت اجتماعی، حزبی و گروهی داشته که از لحاظ نظم اجتماعی و اخلاقی تشکيلاتی شکننده و خطرناک بوده، لذا چنين حرکاتی ممنوع اعلام شده و حرام تلقی گشته است.
۲_ ارتدادهای صدر اسلام نوعاً به منظورتضعيف دين يا فرار از مجازات و يا نپرداختن ماليات و زکات و مانند اينها صورت میگرفته است؛ لذا ارتداد فکری و عقيدتی و اين که صرفاً حالت انديشه و عقيده داشته باشد و شخصی بدون انگيزهی بيرونی و تنها به منظور اقناع ذهن از دين منصرف شده باشد، در قرآن مورد توجه قرار نگرفته و احکامی در اين مورد صادر نگشته است.
۳_ در تاريخ صدر اسلام کسی را سراغ نداريم که حد ارتداد بر او جاری شده باشد.
۴_ در صدر اسلام، تمامی انواع ارتداد قابل استتابه بوده و مرتد به طور مطلق قابل عفو و بخشش بوده است. گرچه برخی احتمال داده اندکه در صدر اسلام،؛ عنوان مرتد فطری متصور نبوده چرا که همهی مرتدان آن روز، سابقهی کفر داشتهاند.
به هر حال، اگر ما باشيم و آيات قرآن مقدس، چنين استنباط میشود که قرآن آزادی عقيده وانديشه را به عنوان يک اصل پذيرفته و خود را پرچمدار آزادی فکری و اعتقادی معرفی نموده و همواره تفکر و تقل را سرلوحه کار خود قرار داده ومردم را دعوت به تفکر و تعقل نموده است.قرآن مقدس در يک آيت، خطاب به مشرکان و کفار قريش میگويد: «لکم دينک ولی دين» و در جای ديگر میگويد: «لا اکراه فیالدين» و در آيت ديگر مقرر میدارد: «من شا فلیؤمن ومن شأ فليکفر» و در آيت ديگر مقرر میدارد: «انا هديناه النجدين اما شاکراً و اما کفوراً» اين آيات مبارک آزادی عقيده، ايمان، فکر و انديشه را تضمين نموده و بارها اعلام داشته است. بر اين اساس اگر آيات ا رتداد شامل ارتداد فکری و عقيدتی شوند و يا بيانگر حد ارتداد باشند، در متن قرآن تناقض پديدار میشود. درست است که ارتداد از ديدگاه قرآن حرام است، ولی جرم نيست قابل مجازات و اجبار و اکراه و تهديد نيست. مانند کذب يا ربا يا خودکشی که حرام تلقی میشوند اما جرم محسوب نمیشوند فیالمثل اگر کسی دروغ گفت قابل تعقيب قضايی نيست، مگر در موارد خاص مانند شهادت دروغ يا قسم دروغ که از موضع بحث خارج است.در نهايت میتوان گفت که اگر آيات مبارک قرآن شامل ارتداد فکری و عقيدتی شوند و برای چنين ارتدادی نيز وعدهی عذاب در آخرت بدهند، بازهم از ديدگاه قرآن ارتداد فکری و عقيدتی جرم تلقی نمیشود و قابل مجازات دنيوی نيست.
ارتداد از ديدگاه روايات
در مطالب فوق، تعريف ارتداد و ديدگاه قرآن مقدس را در مورد آن مطالعه و بررسی نموديم. اينک بايد ارتداد را با عينک روايات بنگريم و اقسام آن را شناسايی نماييم. در فقه اماميه که بر آمده از روايات است، مرتد را بر دوگروه طبقه بندی نمودهاند، مرتد فطری و مرتد ملی، و هرکدام را دارای احکام جداگانه قلمداد کردهاند؛ ولی در فقه اهل سنت تفاوتی بين مرتد ملی و مرتد فطری، از لحاظ حکم و آثار جزايی قايل نگشتهاند.واژههای: مرتد فطری و مرتد ملی، نه از آيات قرآن و نه از روايات مستفاد گشته بلکه از اختراعات و صناعات عالمان فقه است. آثاری که بر اصطلاح مرتد فطری و مرتد ملی مترتب ساختهاند نيز فاقد دليل معتبر بوده از صحت و اتقاق کافی برخوردار نيست.
مرتد فطری و مرتدملیدر تعريف واژههای فقهی ارتداد و تعيين مصداق آنها اختلافات بسيار وجود دارد؛ برخی گفتهاند: هرکس پدر و مادرش و يا يکی ازآنان هنگام انعقاد نطفهی او مسلمان باشند و اين فرزند متولد شود و بعداً از اسلام روبگرداند «مرتد فطری» است، و هرکس پدر و مادرش هنگام انعقاد نطفهی وی کافر باشند و او متولد شود، سپس مسلمان شده دوباره کافر شود «مرتد ملی» است.برخی ديگر اسلام والدين را در حين تولد فرزند ملاک قرار داده و گفتهاند: اگر شخصی در خانوادهی مسلمان متولد شود و سپس از اسلام برگردد، چنين شخصی «مرتد فطری» است، و مسلمان بودن پدر و مادر در حين انعقاد نطفه به تنهايی کفايت نمیکند. برخی ديگر مسلمان بودن شخص را در هنگام بلوغ شرط دانستهاند و گفتهاند: مرتد فطری کسی است که تا زمان بلوغ مسلمان باشد و بعد از بلوغ از اسلام برگردد، ولی اگر قبل از بلوغ کافر شود وکفرش تازمان بلوغ ادامه پيدا کند، سپس مسلمان شود و بار ديگر کافر گردد، مرتد فطری نيست.جمعی گفتهاند که مسلمان آماری بودن پدر و مادر کفايت نمیکند؛ بلکه پدر و مادر میبايست از حين انعقاد نطفهی فرزند مسلمان باشند و مسلمان بودنشان تا زمان بلوغ فرزند ادامه داشته باشد و نيز پدر و مادر عارف به احکام دين و عامل به آنها باشند و در محيط اسلامی نيز سکونت داشتهباشند. در اين صورت اگر فرزندشان بعد از رسيدن به سن بلوغ کافر گردد، مصداق «مرتد فطری» قرار خواهد گرفت؛ ولی درصورتی که شرايط بالا جمع نباشد ارتداد فطری تحقق پيدا نمیکند. فقيهان شيعه در تعريف مرتد و اقسام و انواع آن گفتوگوهای بسيار نمودهاند؛ ولی آنچه معروف و مشهور و در عين حال روشن است، دو گروه از مرتدان میباشند که از لحاظ موضوع و مصداق قابل درک و فهم و اطمينان میباشند:
۱_ کسی که پدر و مادر او هنگام انعقاد نطفهی وی، مسلمان باشند و تازمان بلوغ او مسلمان باقی بمانند و فرزند نيز تا زمان بلوغ مسلمان باشد و سپس از اسلام برگردد، به اتفاق همهی عالمان شيعه مرتد فطری است.
مبلغ قابل پرداخت 68,400 تومان